نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

نادیا خانوم سه سال و نیمه میشود

خوشگل مامان چهل و دومین ماه زندگیت مبارک. دخترم امروز سه سال و نیمه میشود و چهل و دوماه به سرعت برق و باد گذشت. وقتی که ماههای اول به دنیا اومدنت کتابهای تربیتی رو میخوندم قسمتهای مربوط به سه سالگی به نظرم خیلی دور میومد ولی الان باورم نمیشه اینقدر زود زمان میگذره و بچه ها به سرعت بزرگ و بزرگتر میشن. عزیزم خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که فرشته ای چون تو را به من داد و امیدوارم که حق تعالی در تمام مراحل زندگی نگهدارت باشه شیرینم. نادیا خانوم من خیلی قشنگ تا ده میشمره و تعداد رو متوجه میشه و خیلی هم با مزه تا بیست میشره یعنی با یکسری اعداد ابداعی و درهم. با اینکه خیلی زیبا و روان صحبت میکنه و ولی هنوز هم مثل آغاز صحبت کردنش در افعال ...
27 بهمن 1392

خاطرات

خوشگل مامان روز یک شنبه، بعد از چند روز تعطیلی کانون که بعلت یخ زدگی آب پیش اومده بود روز یک شنبه رفت کانون و ظهر هم  برای انجام کاری با مامانی رفت خونه دایی شهرام. و عصر هم که همراه دایی و زندایی و شبنم و مامانی برگشت خونه یک دفترچه نقاشی شده به شکل قلب تو دستش بود که تا وارد شد به من داد و گفت مامان فقط برای تو درستش کردم. این یه قلبه. واقعاً زیبا بود عزیزم ، این هدیه های زیبای تو رو دونه دونه روی قلبم حفظشون میکنم زیباترینم. نادیا خانوم ما تقریباً حدود یک ماهی هست که کار کردن با لپ تاپ رو یاد گرفته و خیلی قشنگ با اون کار میکنه. آخه براش یک نرم افزار آموزشی گرفته بودم که اون باعث شد خیلی سریع کار با لپ تاپ رو یاد بگیره.  جدیداً...
23 بهمن 1392

اولین تئاتر

نادیا خانوم شنبه گذشته به همراه مامانی و مربی کانون و دوستانش برای اولین بار به تئاتر رفت. اسم تئاتر هم چوپان دروغگو بود. ظاهرا خیلی هم دوست داشت. هرچند که زیاد چیزی برای مامان تعریف نمیکنه. چند هفته گذشته خیلی تلاش کردم که نادیا خانوم دیگه کامل توی تخت خودش بخوابه ولی تلاشهای من بخاطر بیماریش ناموفق موند. از روش ستاره زدن استفاده کردم و داشتیم خوب پیش میرفتیم. نادیا هم بعد از گرفتن چهار ستاره به همراه چهارتا صورتک خندان یک جایزه از مامان و یک جایزه هم از طرف کانون گرفت و بسیار با انگیزه شده بود . اما بخاطر یک سرماخوردگی شدید و تب بالا که مجبور شدم برای کنترل میزان تبش کنار خودم بخوابونمش، تمام رشته هام پنبه شد. حالا دوباره از نو شروع کردم...
12 بهمن 1392
1